۱۳۹۱ خرداد ۱۱, پنجشنبه

خودشیفتگی از نوع مزمن


اینکه چطور شد خود وبلاگ نویسه نوپایم را هم ردیف شوهر آهو خانم میدانم (البته نه خود شوهره بلکه نویسنده کتاب شوهر آهو خانوم)نمی دانم یعنی میدانم اما خودم هم از خودم تعجب میکنم ,نا گفته نماند دلیل این تشابه این است که وقتی محمد افغان کتاب شوهر آهو خانم را نوشت جمیع روشنفکران و نویسندگان بانگ برآوردند عجبا,شگفتا و این به دلیل این بود که تا قبل از آن محمود افغان نوشته ای  نداشت که نوید دهد این آقا قرار است برای خودش نویسنده گولاخی شود.یک دفعه بی خبر یک کتاب نوشت که از جمالزاده تا خسرو بقال همه مات و مبهوت مانده بودند,در همان دوران جلال آل احمد در روزنامه مقاله ای نوشته بود(همانطور که شما بهتر از من میدانید جلال را اول مقاله نویس خوبی میداند بعد داستان نویس خوب به همین دلیل مقاله های او از نظر اهمیت مقدم بر داستانهای اوست)مبنی بر اینکه که اگر محمود افغان غوره نشده موییز شده اصلن اشکالی ندارد این اشکال دارد که نتواند به موییز بودن خودش ادامه دهد و دقیقا پیش بینی آقا جلال اتفاق افتاد و همان طوری شد که گفته بود و آنقدر اثر اول محمود افغان خوب بود که نتوانست دیگر اثر به این خوبی خلق کند و شوهر آهو خانم کتاب اول و آخر او شد و این وصف حال جنابمان می باشد که بعد از نوشته اولم(وقتی دوستانم خواندند پسندیدند,البته زیاد) تقریبا موضوعی برای نوشتن پیش نمی آید و اگر هم چیزی مینویسم مجال انتشار پیدا نمی کند .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر